عروسي سحر جون
سلام به روي ماه دختر گلم
عزيز دل مامان ديشب عروسي دختر خاله پروين بود . توي كرج گرفته بودن خيلي خوب بود چون اين عروسي غاطي بود و بابايي هم با ما بود البته بعدشم كه مامان جون و بابا جون و خاله هم اضافه شدن .عروسي خوبي بود انشاا.. كه خوشبخت بشن . موقعي كه عروس و داماد داشتن ميرقصيدن خاله پروين رو سرشون نقل و سكه ميريخت انشا.. كه يه روز من تو عروسيت رو سرت نقل و سكه بپاشم . به تو هم خيلي خوش گذشت انقدر كه وقتي امروز ميخواستم بزارمت خونه مامان جون بيام سر كار نميخواستي بري تو هي ميگفتي دردر .
امروز بهت ميگم ديشب كجا بودي ميگي دردر ، ميگم چيكار كردي ميگي ناناي ،الهي مامان دورت بگردم وقتي ازت اسمتو ميپرسم يا ميگم عشق مامان كيه به جاي حديث ميگي ادس .
واقعا بايد از خدا روزي هزار بار ممنون باشم كه نازنين فرشته كوچولو رو قسمت من و بابايي كرد .انشاا... كه هميشه تنت سلامت، دلت خوش و لبت خندون باشه ناز گله زيباي من. عاششششششقتم عشقممممممممممم