حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

پرخوری دختر شیطونم

1393/10/22 9:26
نویسنده : سارا
118 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک قشنگم

دیروز خیلی روز خوبی بود ،وقتی از سر کار رفتم خون مامان جون دنبالت مامان جون به موهات زرده تخم مرغ و روغن زیتون زده بود آخه موهات خیلی پرپشت نیست روزهایی هم که میخوایی بری حموم یکی دو ساعت قبلش به موهات تقویتی میزنم بعدش میبرمت حموم.دیروزم کلاه گذاشتم سرت و آوردمت خونه اول از همه روتختی ها رو عوض کردیم آخه تو شب قبلش تو خواب جیش کرده بودی ،بعدش برای بابایی لبو گذاشتم بپزه آخر سر هم رفتیم حموم وقتی از حموم برگشتیم ساعت 5:30 شده بود تو هم خیلی خسته شده بودی بلدرچینتو گذاشتم بپزه زیرشم کم کردم بعدش با هم رفتیم خوابیدیم .بابا جون وقتی اومد خونه دید ما خوابیم دیگه بیدارمون نکرد تو حال منتظر نشست تا ما بیدار شیم ساعت 8 شب بود که من با زنگ تلفن مامان جون پاشدم.بعدش خیلی سریع شفید پلو با ماهی درست کردم تو این فاصله تو هم از خواب پاشدی و بلدرچینتو دادم بخوری.موقع شام با غذا سالاد انار و کلمم درست کردم خیلی خوشمزه بود ماشاالله  زیباروی من انقدر قشنگ نشستی سر سفره با ما غذا خوردی لیوان دلسترتم دستت بود هی یه لقمه غذا یه قلپ دلستر میخوردی اللهی که من قربون اون غذا خوردنت برم عزیز دل مامان، فدای قشنگیات بشم انقدر به دلم نشست که تو هم خوب غذا خوردی آخه خیلی خوش غذا نیستی تازه دیشب یه اتفاق دیگه هم افتاد اونم اینکه از دست من نمیخوردی هی دهنتو باز میکردی بابات بهت غذا بده.

دخترم هزار ماشاالله خیلی انرژیت زیاده وقتی جا انداختم تا بخوابی تازه تمام چراغارو هم خاموش کردم و تلوزیون هم خاموش بود به باباتم گفتم که دیگه باهات بازی نکنه تا بخوابی ولی یک ساعت طول کشید تا بخوابی هی از سر کول من و بابات بالا و پائین رفتی و هی شیر میخوردی بالاخره خوابیدی .مثل یه فرشته خشکل .خوب انرژیت زیاده دیگه عسل طلای مامان .شیطونیاتم قشنگه تو فقط سالم و سلامت باش همین برای من و بابات کافیه نفس و نبض زندگی تویی.با بودن تو زندگی رنگ و بو داره .انشاالله که خدا همه بچه هارو سالم و سلامت برای پدرو مادرهاشون حفظ کنه تو زیبارو من هم همینطور سالم و سلامت در پناه خدای مهربو ن حفظ بشی.

پسندها (2)

نظرات (0)