حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

شیطونی دخترم و دردسراش

1393/5/13 8:50
نویسنده : سارا
124 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دختر قشنگم الان که مامان اینو برات مینویسم شما هشت ماه و سه هفتته ،ولی نسبت به سنت ماشاالله به جونت خیلی شیطونی .چون خیلی زود یاد گرفتی بشینی دقیقاً پنج ماه و پنج روزت بود، از هفت ماه و سه هفتگی هم کامل سینه خیز رفتی از چند روز بعدشم عین قرقی چهار دست و پا میرفتی الان هم که تقریباً یه دو هفته ای میشه که در و دیوار و هر چی که دم دستت باشه میگیری تا وایستی .هفته ای که گذشت عید فطر بود و ما برای تعطیلات رفتیم نیاسر همه عموهاتم بودن .مسافرت خوبی بود به غیر از آخرش که خیلی بد تموم شد انشاالله بعداً بهت میگم که چی شد.بگذریم میخواستم این جمعه ازت عکس آتلیه ای بگیرم خیلی هم ناراحت بودم که دیر دارم این کارو میکنم ولی تا دلت بخواد با دوربین ازت عکس گرفتم.به خاطر همین هم دیروز با بابایی رفتیم بیرون که هم پولهای عیدیتو که ا زعید تو حساب گذاشته بودمو برات سکه بخرم همین که برای عکست میخواستم از این دامن توری پفی درست کنم بپوشی آخه مامانی قبل از ازدواج و سر کار کلاس خیاطی می رفتم .موقع برگشت رفتیم ویتامینه ابراهیم برلیان خوردیم ولی پدر منو در اوردی چون اصلاً رو صندلی بند نمیشی که همش میپری دنده ماشینو میگیری روسری منو میکشی هی غور میزنی که جات تنگه منو مجبور میکنی باهات بیام صندلی عقب با هات بازی کنم خلاصه گلکم حسابی بین منو بابایی جدایی انداختی.عیبی نداره فدای سرت بابات میگه دخترم سالمه که انقدر شیطونه خدارو شکر.وقتی شب برگشتیم خونه منو بابا جونت تو اتاق بودیم تو هم عین جوجه های خشکل پر طلایی هر جا ما میریم چهار دست و پا دنبالمون میایی دیشبم اومدی تو اتاق اومدی کناره تخت و بگیری بلند شی که اللهی مامان برات بمیرم افتادی صورت خورد به تخت اولش فکر کردم فقط افتادی بعدش یه دفعه دیدم داری گریه میکنی و از صورت و دهنت خون میاد همون موقع خودمم با هات گریه کردم بابات هم دست و پا شو گم کرد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره و به من دلداری بده که با آرامش به تو برسیم خیلی ناراحت شدیم سریع بابات برات اسفند دود کرد .وقتی میخواستیم شام بخوریم بابات گفت سفررو زمین بنداز کنار دخترم باشیم گفتم آخه میاد دست میکن تو غذا سفررو میکشه گفت عیبی نداره دیگه نمیخوام ازش غافل شم .حدیثم خیلی شیرینی خیلی عزیزی وقتی گریه میکنی و گوله گوله اشک میریزی مامان میخوام خودمو بکشم برات انشاالله همون خدایی که تو رو به من داد خودشم تورو سالم و سلامت برام حفظ کنه .راستش این روزا تو تلوزیون بچه های غزه رو نشون میده برای اوناهم دعا کن خیلی گناه دارن انشاالله که همیشه همه جا صلح و آرامش بر قرار باشه گلی مامان عشق منی حدیثم و همیشه در قلب من و با با جا داری .
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.