حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

هدیه خدا

1392/7/27 11:17
نویسنده : سارا
62 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ملیسای مامان

خوبی عزیزکم.امروز قبل از  اینکه برات خاطره بنویسم خاطره چندتا از کاربرای دیگرو خوندم یکیشون هنوز نی نی نداشت البته فکر کنم تازه خدا یه نی نی خشکل تو دلش گذاشته بود خاطرات گذشتش مربوط به زمانی بود که نی نی نداشت و از خدا می خواست که بهش بده ، وقتی خاطرشو خوندم یاد خودم افتادم که چقدر دلم بچه می خواست.خدا تو رو یه موقعی به ما داد که خیلی احساس نیاز میکردیم .یادش بخیر زمانی که خدا تازه تورو تو دل مامانی گذاشت ما اسباب کشی کردیم یه عالمه کار کردم و بالا و پائین رفتم و وسیله جابجا کردم یه سری قرصهایی هم بود که دکتر برام نوشته بود بابات سه بار رفت داروخانه تا این قرصها رو بخره ولی هر دفعه به یه دلیلی نمیشد که بخره بعدشم که خورد به عیدو رفتیم مسافرت خونه مامان بزرگ کاشان اونجا هم چون مهمون زیاد داشتن خیلی کار کردم ولی عزیزم قسمت این بود که تو بمونی و بشی شیرینی زندگی مامان و بابا قربون خدا برم خیلی بزرگه خیلی بهم رحم کرد ،چون  اونموقع که من نمیدونستم باردارم اصلاً هم رعایت نکردم و مواظب نبودم ولی خدایی که تو رو به من داده خودشم مواظبت بود دیگه احتیاجی به مراقبت من نبود،البته وقتی فهمیدم خیلی رعایت کردم .آخه تو عزیز مامان و بابایی .خدایا به حق بزرگیت قسم این حس قشنگو از کسی دریغ نکن دامن همرو به سلامتی سبز کن که زندگی بدون بچه رنگ و بویی نداره .آمین یا رب العالمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)