حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

فرشته قشنگم زمینی شد

1392/9/17 12:34
نویسنده : سارا
86 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

بلاخره انتظارها بسر رسید و تو در تاریخ 20/08/92 ساعت 8:40 صبح روز دوشنبه در بیمارستان پیامبران پا به این دنیا گذاشتی و مامانی الان که 28 روزت شده و خوابی فرصت کردم که برات خاطره بنویسم .نمیدونی لحظه ای که بدنیا اومدی چقدر قشنگ بود و من از ذوق اومدنت چقدر گریه کردم آخه من بیهوش عمومی نشدم و فقط از کمر بی حس بودم وقتی بدنیا اومدی تو رو گذاشتن روی صورتم آخه من خیلی بی تابی میکردم تو رو به من دادن و گفتن بیا بچتو ببین و چنتا بوسش کن تا آروم بشی موقعی که داشتن منو میبردن اتاق عمل خیلی دلم گرفته بود و بی اراده تا باباتو دیدم گریه کردم آخه مارو بردن تو یه اتاق و گفتن راجع به عمل میخوان یه چیزایی بگن ولی وقتی رفتیم تو مارو برای عمل  آماده کردن و من فرصت خداحافظی از باباتو نداشتم تازه من اولین عمل اون روز بودم ووقتی پرستار منو داشت میبرد بابات که منو تو اون حال دید اونم دلش گرفت و بعداً بابابزرگت (بابای من) که یه دفعه میینه بابات غیبش زده و دنبالش میگرده و تو ماشین پیداش میکنه که داشته گریه میکرده و برای سلامتی من و تو دعا میکرده بگذریم خلاصه که روز قشنگی بود انشاالله خودت یه روز مادر میشی و تازه معنی ایناییرو که نوشتمو متوجه میشی.راستی خانوم خانوما تو از آب خیلی خوشت میاد و چون به پوشکم حساسیت داری من معمولاً تو رو زیاد میشورم دیشبم وقتی آخر شب شستمت و دادم بغل بابات تا بذاردت رو تخت و من بیام پوشکت کنم از فرصت استفاده کردیو یه عالمه جیش کردی و شلوار بابایی و روتختی منو خیس کردی .قهقههولی اشکال نداره فدای سرت

تو خوب باش بقیش مهم نیست عزیزم دیگه الانه که بیدار شی گلم.دخترم فعلاًبرای امروز بسته تا ببینم دفعه بعد کی بهم فرصت میدی که برات خاطره بنویسم

خدایا خدایا تورا شکر که فرزندی سالم به من دادی تو را هزار هزار بار شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان راضی
20 آذر 92 13:23
یک ماهگی ملیسا جون مبارک . ایشالا همیشه سالم و سر حال باشی خاله جون .
مامان راضی
21 آذر 92 20:36
خانومی من لینکتون کردم امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیم