حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

خبرهاي خوش

1393/3/5 9:10
نویسنده : سارا
54 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم

دختر قشنگم يه خبر خيلي خوب برات دارم يادته گفتم دستبندت گم شده، چند روز پيش يكي از همسايه ها پيدا كرده و به مدير ساختمون داده و بابات هم ديشب رفت نشوني دستبندتو داد و ازش گرفت نميدوني چقدر خوشحال شدمخندونک آخه اون مال شما بود و كادوي بدنيا اومدنت بود.ولي ته دلم روشن بود كه پيدا ميشه چون دستات هزار ماشاالله تپله چسبيده بوده به دستت به قفلش فشار آورده بوده و باز شده بود.الان ميخوام برات النگو بخرم كه ديگه اين مشكل و نداشته باشه.تازه يه خبر ديگه هم دارم ،فكر ميكردم حقوق اين ماهمو با ماه ديگه بدن ولي خيلي به موقع دادن چون اگه خدا بخواد اين پنج شنبه ميخوايم بريم مشهد و كلي خوش بگذرونيم و خريد كنيم واسه همين خيلي خوب شد كه الان حقوق گرفتمجشن.بازم خدارو شكر .حديثم تو خيلي رزق و روزيت زياده هروقت به يه تنگنايي رسيديم هميشه يه دري از يه جايي باز شده كه توقع نداشتيم.بميرم برات كه صبحا وقتي ميخوام بيام سر كار بد خواب ميشي.خواب آلودخواباخه بايد تورو تو خواب ناز بغل كنم بيارم بزارم خونه مامان سهيلا.البته اون بنده خدا خيلي دوست داره ولي من دلم خيلي برات تنگ ميشه.جديداً تو هم خيلي دلت براي من تنگ ميشه .ديروز كه از سر كار برگشتم تا منو ديدي كلي ذوق كردي و دست و پا انداختيو بغلم كردي نميدوني كه چه كيفي داد اون جوري بغلم ميكردي.شب كه بابات برگشت پز بغل كردنتو به بابات ميدادم.

خدارو شكر از زندگيم راضيم فقط اينكه يه كم سردرگمم بابت خونه بلا تكليف موندم.نه يه خونه خوب گير ميارم نه دلم مياد براي اين خونه خرج كنم .از خدا بخواه كه اين مشكل مامان و بابا رو حل كنه و خونه اي قسمتمون كنه كه برامون ارامش و به همراه داشته باشه.وقتي بزرگ شدي متوجه ميشه كه هيچ چيز توي زندگي جاي سلامتي و ارامشو براي آدم نميگيره.

اميدوارم كه هميشه سالم  باشي و در آرامش كامل بسر ببري ناز گل يكي يك دونه من.بوسمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)