آزمایش و عفونت ادراری

سلام عزیز دل مامان

الان که اینو مینویسم یه بار نوشتم ولی یه اشتباهی کردم و همش پرید به خاطر همین این بار خلاصه مینویسم بعداز ظهر جمع بود که حس کردم تو دوباره تب کردی و دکترم گفته بود که سلولهای خاکستری مغز شما خشکل خانوم به تب حساسه و منم از دفعه قبل حسابی چشمم ترسیده بود سریع دیازپامو تو اب حل کردم و بهت دادم و تمام شبم خواب و بیدار بودم تا خدای نکرده تو خواب تبت بالا نره وتشنج کنی چند باری هم پاشویت کردم وتا روز یکشنبه که یه دکتری که خیلی تعریفشو میکردن باباجونیت ازش وقت گرفت و قرار شد ساعت 11 صبح اونجا باشیم دکتر خیلی جدی و بد اخلاقی بود تا تو رو معاینه کرد گفت رحمت التهاب داره و هرچی سریعتر باید ازت آزمایش ادرار گرفته بشه و گفت برید آزمایشگاه مرکزی تو پارک وی .اونجا یه اتاق مخصوص کودکان داره رفتم تو اتاق و حسابی شستمت و خشک کردم بعدش خانومه اومد کیسه برات گذاشت .مامان جونت زنگ گفت که با باباجونی تو راهن وقتی رسید من کلی دلگرم شدم تو این فاصله یه نوزاد 6 ماهرو آوردن که هی گریه میکرد و تو با گریه اون گریه میکری و من دیدم اینجوری اذیت میشی پوشکتو شل بستم و رفتیم سوار ماشین بابا جونی شدیم و بنده خدا کلی مارو برد گردوند و جیگر خوردیم و بابا جونی دم امامزاده صالح نگه داشت تا بابات پول بندازه تو دخل تا انشاالله خدا بلا رو از تو دور کنه تمام این مدت تو ماشین خواب بودی یه یک ساعت و نیمی طول کشید تا رسیدیم دم ازمایشگاه از خواب بیدار شدی و جیش کردی اونم رو مانتو منو صندلی ماشن باباجون فقط یه کوچولو ریخته شده بود تو کیسه منم هی خدا خدا میکردم که این مقدار کمو قبول کنن که خدارو شکر قبول کردن و باباجون وقتی شنید گفت چه خبر خوشحال کننده ای .دیروز عصر هم بابا محمد بنده خدا از سر کار رفت جواب آزمایشتو گرفت و ازهمون طرفم رفت دکتر .دکتره گفت ده روز باید سفکسیم بخوری و بعد از دو روز دوباره آزمایش بدی ،گلکم انشالله که خدا تمام مریضها رو شفا بده تو ناز گل باغچه مامان و بابا رو هم شفا بده و همیشه تنت سالم و سلامت باشه عزیز دل مامان.

امیدوارم همیشه تو زندگی لبت خندان و دلت سرشار از شادی باشه و خدا تن سالم و سلامت بهت بده دلبر زیبای من.